وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
غصه ها بر روی پیشانیش چین انداخته گریه ها از پای او را اینچنین انـداخته مادری کرده برای بچه های فـاطمـه خــویش را پـای امیـرالمومنین انداخته ار فرزند او فدای پنج تن آورده است سفره ی نذریست که ام البنین انداخته مادر قـدیسه ی لب تشنه های کربلا گریه اش لرزه تن روح الامین انداخته مادر باب الحوائج دارد از دریـا گله چون که دریا روی او را بر زمین انداخته باورش هرگز نخواهدشد عمود بی حیا پهلـوان شهـر را از روی زین انـداختـه اوشنیده زینبش افتاده روی خاک ها یک نظر بر سـاقی نیـزه نـشین انداخته شرمسارش بوده ساقی، چون که دیده خواهرش پـوشیـه بر صورتش با آستـیـن انـداختـه |